Archive for مارس, 2008

کمی شجاع باش

اسلحه بر گلوی

سهم من توهین و بوی تهدید

سهم تو، زور و قدرت

چرا به یاد نمی آورم آنچه که شایسته ام بود؟

فشار، فشار ، فشار

سکوت ، سکوت ، سکوت

پوزخند کریهی بر لبانت

خشم سنگینی در نگاهم

ماشه را می کشی

انگار زنده ام

تو جرأت شلیک نداشتی

Comments (9)

سلام حاج آقا

سلام حاج آقا. سال 86 تموم شده . حاج آقا من که وقت ملاقات نمی خوام!  حاج آقا من ترسناک نیستم که ، بیا بگرد بمب هم ندارم ، نه یعنی به همین خانوم … ، …. ، نمی دونم به یکی از این خانوما بگو بگردن ، من هیچی ندارم ،باور کن من حتی روزنامه هم با خودم ندارم ؛ منم یکی هستم مثل خود شما ، نه ببخشید یعنی مثل خیلی از این آدمها که راحت راه می رن . خیلی درد داره وقتی می خوای وارد دانشگاهی که با همون کنکور بی ارزش توش قبول شده بودی  بشی ، جلوت را بگیرن و اگه کار واجب داشته باشی یه نگهبان همراهت بیاد هر جایی که تو کار داری! من دردم می یاد وقتی کسی که دو تا حرف عادی نمی تونه بزنه اومده شده حراست دانشگاه من ، حاج آقا گوش کن ، قول می دم دردت نیاد ، اون حراستی بیاد هر چی از دهنش در می یاد بهت بگه بعد تو رو راه ندن دانشگاه و اون راست راست با بی سیمش توی دانشگاه راه بره و بهت پوزخند بزنه ، قدرت داره و من ندارم پس  پوزخند بزنه ؟ حاج آقا تو این قدرت و بهش دادی ، خودت دادی ! تموم نشده ، اولشه تازه حاج آقا ، بازم می خوام بگم ، تا نماز صبح قول می دم تموم شه حرفهام ، من که نمی خوام دین و ایمون شما به خطر بیفته حاج آقا . یک ترم تعلیق بود ، درکش نکردم اما کشیدم ، 6 ماه از زندگیم رفت ، نفهمیدم چرا اما رفت و گذشت ، تموم شد ، حالا 2 ترم دیگه تعلیق ؟ به چه جرمی؟ به این جرم که آقای دهقان ، بابا همون حراستیه ، از قیافه من خوشش نمی یاد؟! خب حاج آقا منم از قیافه اون خوشم نمی یاد اما نمی یام با زندگیش بازی کنم ، 1 سال از عمرش هدر بره و تازه معلوم نباشه بعدش چی بشه ، می ترسم هر ترم یکی از کارمنداتون از قیافه من خوششون نیاد ، اون وقت تکلیف من چیه حاج آقا؟ من می ترسم حاج آقا ، اولین باره که می ترسم چون دارن من و بازی می دن و من استرس دارم تا آخرش که چی می شه ، نه می دونم آخر این بازی چه وقتیه و نه می دونم می برم در نهایت یا می بازم ، این ندونستن خیلی بده ، بلاتکلیفی بده حاج آقا .

 وارد سال 87 شدیم ؟ آره 87 ، و من سال 87 نمی تونم برم دانشگاه ، دو ترم تعلیق ، یعنی 1 سال تعلیق! حاج آقا الان بگو سال 88 چی می شه ؟ اون سال می تونم برم دانشگاه؟ هر سال یه سری شخصیت های جدید وارد این بازی می شن و پیچیده می شه بازی . حاج آقا اگه بازی فکری بود ، تا تهش بودم اما این بازی جنگیه ، من از جنگ بدم می یاد حاج آقا ، این بازی شانسیه ، وای حاج آقا من آدم بد شانسیم . ببین حاج آقا بیا بازی و فکری کنیم ، بذار بتونم فکر کنم مرحله بعد چیه ! سر تحویل سال ، تلویزیون قبل از پیام های نوروزی یه دعایی می خوند به زبون عربی ، شما عربیتون خوبه حاج آقا ؟ یه جاییش می گفت ، «حول حالنا الی احسن الحال». من پرسیدم این یعنی چی ؟ گفتن که تغییر بده احوال ما را به بهترین حالت ها ؛ یهو یه جرقه خورد که نکنه تو سال 86 که من 3 ترم تعلیق خوردم ، شما خدای نکرده از این جمله  برداشت دیگه کردین ، چون من اولش فکر کردم یعنی » حال ما را به بهترین حالت بگیر»، تازه تو اون دعا مخاطب خدا بوده . حاج آقا ، سال نو آوری و شکوفایی امساله؟ من نمی خوام شکوفا بشم ، می خوام همین مسیر مستقیم ، درس و فکر و کتاب و … . باشه حاج آقا می دونم حرف بد زدم ، باشه فکر نمی کنم ، کتاب نمی خونم ، چی؟ درس هم نخونم؟ حاج آقا من واقعآ… جای بچه شما نیستم ، اما سن بچه تون ممکنه باشم ، نه نمی خوام بهم رحم کنید ، من نمی تونم این و هم پیش بینی کنم که آدمها به بچه هاشون رحم می کنن یا نه ! اما من می خوام ببینم شما می تونید به بچه تون بگید درس نخونه؟ نمی دونم ! من دلم برای دانشگاه تنگ نمی شه ، برای درس ها نه ، می تونم خودم یاد بگیرم ، دلم برای اساتید هم تنگ نمی شه ، برای جو دانشگاه که به هیچ وجه ، خاطره خوب ازش ندارم اما دلم می سوزه برای سال پیش دانشگاهیم که آرزو داشتم علوم ارتباطات علامه قبول شم ، برای فقط 30 و خورده ای واحدی که از لیسانسم باقی مونده ، از نمره هایی که پایان ترم باید می گرفتم ، حاج آقا دلم می سوزه برای اون مدرکی که توش مهر لیسانس خورده و من نمی دونم ، نمی فهمم چرا از من دریغش می کنید ، دلم می سوزه برای خودم و امثال خودم که حتی نمی دونیم قربانی چی شدیم و دلم می سوزه برای اون کسی که ادعا می کرد هیچی نمی تونه روش اثر منفی بذاره و حالا باید اعتراف کنم که 3 ترم تعلیق ، این برخورد دانشگاه ، بازی دادن من ، بی احترامی ها از طرف شما و …. خیلی من و منفی کرده ، ذهنم ، قلبم ، روحم ، افکارم ، امیدم ، توقعم ، آینده م ، همه منفی شده حاج آقا . من دلم مدرک لیسانس دانشگاه علامه می خواست حاج آقا ، می دونم من نمی تونم با اون مدرک جایی استخدام بشم ، اما دوستش داشتم ، مهم بود برام.

سلام حاج آقا ؟ حاج آقا مگه نمی گید جواب سلام واجبه ؟ جواب بده حاج آقا. حرف زدن با من کفاره  نمی خواد ، توبه هم نمی خواد ، به شرفم قسم حاج آقا ، آره به شرفم قسم حاج آقا!

Comments (5)

زنان کارگر

زنان کارگر در جوامع اسلامی تحت ستم مضاعفی هستند ، آنها هم به عنوان زن و هم به عنوان کارگر تحت ستم سرمایه داری و نظام مردسالار هستند.این جمله که «فرهنگ مردسالار از طریق مناسبات سرمایه داری بازتولید می شود» جمله ای برای تأکید بر این امر است. مشکل بزرگ برای زنان کارگر اینست که بسیاری از اوقات مشکلات زنان کارگر را جدا از مشکلات طبقه کارگر می دانند و این بزرگترین ضربه به این طبقه از جامعه است.

بسیاری آغاز جنبش زنان و اولین جرقه فمینیسم را اعتراض زنان برای گرفتن دستمزد برابر دانستند. اولین تجمع زنان کارگر در 8 مارس 1857 بود که زنان به اعتراض برای نداشتن حق رأی، ساعات طولانی کار و دستمزد کم ترتیب داده بودند، که آن را اولین جرقه فمینیسم و اعتراض زنان دانسته اند. بعد از انقلاب صنعتی زنان وارد بازار کار شدند و به عنوان نیروی کار در نظر گرفته شدند اما حقوق آنها بسیار کمتر از مردان بود و سختی های زیادی تحمل می کردند.

زنان کارگر علاوه بر استثماری که در محیط کار می شوند و حقوقشان به بهانه تجربه کمتر، توان جسمی کمتر و یا داشتن مرخصی برای زایمان و ….کمتر از مردان است در محیط خانه نیز با کار بی جیره و مواجب خانگی رودررو هستند. در فرهنگ مردسالار کار اصلی زنان، خانه داری است و واژه هایی کلیشه ای و سنتی مانند کدبانو، بهشت زیر پای مادران است و…. سعی در نهادینه ساختن این فرهنگ ارتجاعی می کند و به همین دلیل است که زن در محیط کار، نیروی درجه دوم محسوب می شوند؛ چون کار اصلی آنها را کار در خانه می دانند

واین کار اصلی دانستن کار خانه، توجیهی برای گرفتن حقوق کمتر نسبت به مردان است. درواقع نظام مردسالار و نظام سرمایه داری ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند. هدف سرمایه داری کسب سود بیشتر با صرف کمترین هزینه است و این در نظامی مردسالار که در آن زنان و کودکان نیروی کار درجه دوم محسوب می شوند، تحقق می یابد، سرمایه داری زنان را به کارگری گرفت تا به عنوان نیروی کار غیرماهر به آنها حقوقی کمتر دهد. تفرقه بر مبنای جنسیت ، یکی از مشکلات قدیمی کارگران و جنبش کارگری است ، علاوه بر آن یکی از مشکلاتی ست که جنبش زنان با آن مواجه است و در پی حل آن است .
عده ای تشکل یابی مستقل برای زنان کارگر را مفید می دانند و عده ای همین تشکل یابی مستقل بر مبنای جنسیت کارگر را عامل تفرقه بین آنها می دانند ؛ در جامعه ایران که تشکل مستقل به واقع وجود ندارد و اجازه وجودش را نمی دهند فقط می توان پیش بینی کرد که داشتن تشکل مستقل کارگری برای زنان می تواند فوایدی برای آنها داشته باشد، اگرچه شاید نتواند بر میزان حقوق آنها بیفزاید اما می تواند اتحاد بین آنها را افزایش دهد و آگاهی آنها نسبت به حقوقی که نسبت به آنها بی اطلاعند و یا با فرهنگ سازی نظام مردسالار از آن دور افتاده اند ،را افزایش دهد ، و دیگر خود را نیروی کار درجه دوم محسوب نکنند ؛ البته چنین رویایی تا زمانی که زنان خود را جنس دوم تلقی می کنند و جامعه و فرهنگ ارتجاعی جامعه آنها را جنس دوم تلقی می کند تحقق نمی یابد.

در جوامع سنتی ، زنان برای کار با موانع زیادی مواجه هستند از جمله محدودیت های سیاسی و قانونی که حکومت به وجود می آورد، محدودیت های فرهنگی که به دلیل فرهنگ غلطی که برای مردم است بوجود آمده، محدودیت جنسیتی که بعضی مشاغل و کارها را مختص مردان دانسته اند، و اشتباهات فکری که گاهی ناشی از فرهنگ غلط آن جامعه می شود.

*این مطلب من در ویژه نامه 8 مارس  ادوارنیوز  گذاشته شده بود.

Comments (7)

8 مارس

8 مارس ، روز من ، روز زن ، مبارک باد

به امید دنیایی یهتر، برابر و بدون تبعیض عیله زنان

               ***********

بپوش جامه رزم                   بنوش می  بزم

پاره کن بند نقش را               بگیر هر دو سر بند را

بپیمای ره سخت را              بجوشان دل سنگ را

برو در پی آن هدف              جهانی که باشی در آن بی رقم

زمانی که باشد برایت اهّم           تو هستی همیشه قدر

برابر همه با همیم                 ماها هر دو از یک تنیم 

Comments (3)

باورنکردنی اما واقعی

– الو ، سلام

-سلام عسل جان ، خوبی؟

-ممنونم ، شما خوبید؟ همه خوبن؟

– خوبن عزیزم ، مرسی. من می خواستم باهات حرف بزنم . ببین تو یه عقایدی داری، من کاملآ باهاشون مخالفم. من بچه م ، زندگیمون و آینده بچه م برام خیلی مهمه ، نمی خوام به یه راهی بره که ضرر داشته باشه براش.

– چه راهی؟

– ببین تو یه عقایدی داری که من مخالفشم ، دلایلش هم توی تلفن نمی گنجه ، اما من برام زندگی بچه م مهمه ، ما خودمون کشیدیم این مسایل و، و من می دونم چه دردهایی پشتشه

– من خیلی درک نمی کنم اما حالا بفرمایید چی کار کنم ؟

– من نگران بجه م هستم، تو دختر خیلی خوبی هستی. با شخصیت و مهربون و با جنبه ای ، خانواده خوبی هم داری(!) ، من تو رو دوست دارم اما من نگران بچه م هستم ، وارد یه مسایلی نشه ، به من حق بده ، دیگه باهاش تماس نگیر، اونم زنگ زد چند بار وقتی ببینه یه طرفه هست رابطه دیگه نمی زنه . این حرف ها هم بین خودمون باشه

– من کار خاصی نمی کنم و عقاید خاصی هم ندارم ، اما عقایدی که دارم مهمترین چیزهام هستن . باشه ، هرجور راحتید اما خودتون بگید که شما اینطور گفتید چون اگه به من زنگ بزنه من خواهم گفت که به چه دلیلی(!) کات می کنیم . اما من خطرناک نیستم . خداحافظ

– من نگفتم خطرناکی اما من نگرانم . خداحافظ

** این دختر فقط از طریق من با کمپین آشنا شده بود در صورتی که فعالیتی آنچنانی هم نمی کرد! من او را با هیچ جای خطرناکی آشنا نکرده بودم. اما فکر آدم ها را نمی شود تغییر داد. تو ذهنم خواستم ضربه ای که اینها خورده بودن را پیدا کنم اما جز پول زیاد ، زندگی تجملی ، خوشگذرانی ، و …. چیزی به یادم نیومد.

– کاش این روزها بگذره . بگذره

Comments (11)